در جواني حال دادن هست رسم كردگار
ورنه در پيري جمال و مال كي آيد به كار؟
گر نيازي را به موقع مرتفع كردي خوش است
بمب را بايد كه خنثي كرد قبل از انفجار
در جواني حال دادن هست رسم كردگار
ورنه در پيري جمال و مال كي آيد به كار؟
گر نيازي را به موقع مرتفع كردي خوش است
بمب را بايد كه خنثي كرد قبل از انفجار
دختری از کوچه باغی میگذشت
یک پسر در راه ناگه سبز گشت
در پی اش افتاد و گفتا او سلام
بعد از ان دیگر نگفت او یک کلام
دختر اما ناگهان و بی درنگ
سوی او برگشت مانند پلنگ
نخستین بار گفتش از کجایی
بگفت از پشت سد آشنایی
بگفت آنجا به صنعت در چه کوشند
بگفت نکته خرند و تست فروشند
بگفتا تست فروشی در ادب نیست
بگفت از درس خوانان این عجب نیست
بگفت از دل شدی عاشق به کنکور
بگفت از دل تو گویی و من از زور
بگفتا عشق کنکور بر تو چون است
بگفت از جان شیرینم فزون است
بگفتا گر کند مغز تو را ریش
بگفت مغزم بود این گونه از پیش
بگفت ار من بیارم رتبه ای ناب
بگفتا وه چه می بینی تو در خواب